چقدر دوست داشتنی است چهره ی مهربانت پدر.دستان چروکیده وترک خورده ات مانند زمین شخم خورده است که بذر محبت را در ان کاشته اند.چشمهایت چون خورشیدی هستند که هر صبح با مهربانی از پشت پلک های خسته ات طلوع می کنند و بر خانه نور می پاشند.
اگر من هنوز غم را نشناخته ام اگر طعم اشک را نچشیده ام سفره خالی را ندیده ام مدیون دست هایت هستم مدیون تویی که دست هایت پینه میبندد چهره ات چروکیده میشود وقامتت هر روز خمیده تر از دیروز می شود و تویی که هر روز مهربان تر از دیروز می شوی........تنها تو را...............؟
اون
خدا همه پدر و مادرارو نگه داره. منم عاشق بابامم. بابایی که نیست، ای کاش بود...