-
۴شنبه سوری خوش بگذره و البته بی خطر، ان شا الله.
سهشنبه 25 اسفندماه سال 1388 18:25
الان برام یه اس ام اسی اومد که خیلی خوشم اومد، قشنگ بود. مینویسم شمام لذت ببرین: قبر من جز خانه الفت نبود خانه ام جز جای عاشقها نبود گرد هم در خانه ی من جایشان عشق بود و عشق بود و غم نبود چون شدم خاموش به یادآرید زمن جز حدیث عشق حدیث من نبود. صدای ترقه و فشفه از بیرون می آد. آدم وسوسه میشه بره بیرون و یه کم دود...
-
ای خدا
سهشنبه 25 اسفندماه سال 1388 14:53
مشت می کوبم بر در پنجه می سایم بر پنجره ها من دچار خفقانم ، خفقان من بتنگ آمده ام از همه چیز بگذارید هواری بزنم باز با شما هستم این در ها را باز کنید من بدنبال فضایی می گردم لب بامی سر کوهی دل صحرایی که در آنجا نفسی تازه کنم می خواهم فریاد بلندی بکشم که صدایم به شما هم برسد من هوارم را سر خواهم داد چاره ی داد ِ مرا...
-
هو المحبوب
دوشنبه 24 اسفندماه سال 1388 16:59
بود سوزی در اهنگم خدایا تو میدانی که دلتنگم خدایا اگر تاب پریشانی ندارم نه از اهن نه از سنگم خدایا ( مهدی سهیلی) اون
-
تقدیم به پدر عزیزم
دوشنبه 24 اسفندماه سال 1388 16:53
چقدر دوست داشتنی است چهره ی مهربانت پدر.دستان چروکیده وترک خورده ات مانند زمین شخم خورده است که بذر محبت را در ان کاشته اند.چشمهایت چون خورشیدی هستند که هر صبح با مهربانی از پشت پلک های خسته ات طلوع می کنند و بر خانه نور می پاشند. اگر من هنوز غم را نشناخته ام اگر طعم اشک را نچشیده ام سفره خالی را ندیده ام مدیون دست...
-
کارت تبریک
دوشنبه 24 اسفندماه سال 1388 13:55
اینم چندتا کارت تبریک چون سلیقه ها مختلفه هرکی از هرکدوم خوشش اومد فکر کنه اونو واسش فرستادیم که عید رو تبریک بگیم.
-
سال نو مبارک البته پیشاپیش
دوشنبه 24 اسفندماه سال 1388 13:31
سال نومی شود.زمین نفسی دوباره می کشد.برگ ها به رنگ در می آیند و گل ها لبخند می زند و پرنده های خسته بر می گردند و دراین رویش سبز دوباره...من...تو...ما...کجا ایستاده اییم.سهم ما چیست؟..نقش ما چیست؟...پیوند ما در دوباره شدن با کیست؟...زمین سلامت می کنیم و ابرها درودتان باد و ...سال نو مبارک ...چون همیشه امیدوار وسال...
-
یادم باشد
دوشنبه 24 اسفندماه سال 1388 12:06
یادم باشد که زیبایی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهم باشند یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد یادم باشد که خودم با خودم مهربان...
-
تقدیم به نبض زندگیم م.......
یکشنبه 23 اسفندماه سال 1388 13:44
به نام خداوند مهربانی که قلب مرا وسراپای وجودم را از عشق به تو لبریز ساخته عشقی که هر لحظه فزونی مییابد و بی قراری را در دلم برپا میکند. همه ی وجودم همه ی هستی ام سلام سلام به وجود پر از مهرت که عاشقانه دوستش دارم و منتظر دیدارش هستم. می خواهم پاسخ کلمات زیبا وهدیه ی با محبتت را بدهم.اما باور کن که جملات و صحبت های من...
-
روز جهانی دوستای زپرتی
یکشنبه 23 اسفندماه سال 1388 01:10
به نام خودش. امروز یه اس ام اسی برام اومد که باعث شد هم روحم شاد بشه هم یادی از دوستای قدیمی بکنم، از طرف یه دوست قدیمی و البته اصفهانیه اصیل که دلم خیلی ام براش تنگ شده. مینویسم شمام فیض ببرین، چون من تک خور نیستم و همه رو تو شادیام شریک میکنم حتی شما: emroz roze jahanie dustaye Zepertiye toam in smso baraye zeperti...
-
خرچنگ های مردابی
یکشنبه 23 اسفندماه سال 1388 01:00
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 خرچنگ های مردابی در این زمانه بی های و هوی لال پرست خوشا به حال کلاغان قیل وقال پرست چگونه شرح دهم لحظه لحظه خود را برای این همه ناباور خیال پرست؟ به شب نشینی خرچنگهای مردابی چگونه رقص کند ماهی زلال پرست؟ رسیده ها چه غریب و نچیده می افتن به پای هرز علفهای باغ کال...
-
ملیت آدم و حوا؟
یکشنبه 23 اسفندماه سال 1388 00:43
ملیت آدم و حوا؟ یه انگلیسی، یه فرانسوی و یه ایرانی داشتن به زندگی آدم و حوا توی بهشت نیگا میکردن. انگلیسیه میگه: چه سکوتی، چه احترامی!! مطمئنم که اینا انگلیسیند! فرانسویه میگه: اینا هم لختن، هم زیبا و هم در حال عشقبازی!! حتماً فرانسویند! ایرانیه میگه: نه لباسی، نه خونه ای! فقط یک سیب برای خوردن! تازه، فکرمیکنن توی...
-
عصبانیت و عشق
یکشنبه 23 اسفندماه سال 1388 00:41
مرد درحال تمیز کردن اتومبیل تازه خود بود که متوجه شد پسر 4 ساله اش تکه سنگی برداشته و بر وری ماشین خط می اندازد . مرد با عصبانیت دست کودک را گرفت و چندین مرتبه ضربات محکمی بر دستان کودک زد بدون اینکه متوجه آچاری که در دستش بود شود در بیمارستان کودک به دلیل شکستگی های فراوان انگشتان دست خود را از دست داد . وقتی کودک...
-
بخشی از مناجات دکتر علی شریعتی
یکشنبه 23 اسفندماه سال 1388 00:39
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 بخشی از مناجات دکتر علی شریعتی خدایا ! به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ، بربی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است، حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم .. خدایا چنین زیستن را تو به من بیاموز، چگونه مردن را خود خواهم دانست ......
-
کویر
یکشنبه 23 اسفندماه سال 1388 00:37
آن شب من نیز خود را بر بام خانه گذاشته بودم و به نظاره آسمان رفته بودم؛ گرم تماشا و غرق در این دریای سبز معلقی که بر آن، مرغان الماس پرستارگان زیبا و خاموش، تک تک از غیب سر می زنند و دسته دسته به بازی افسونکاری شنا می کنند. آن شب نیز ماه با تلالو پرشکوهش که تنها لبخند نوازشی است که طبیعت بر چهره نفرین شدگان کویر می...
-
دکتر علی شریعتی
یکشنبه 23 اسفندماه سال 1388 00:34
سخنی از معلم شهید انقلاب دکتر علی شریعتی : اگر می خواهی در بند هیچ دیکتاتوریی اسیر نیایی بخوان بخوان بخوان... "من"
-
تلافی- خیلی بسیار جالبه
یکشنبه 23 اسفندماه سال 1388 00:29
یک دختر جوان برای یک مأموریت کاری چندماهه به کشوری دیگر رفت. پس از دو ماه، نامه ای از نامزد خود دریافت کرد که در آن نوشته شده بود: مری عزیز، متأسفانه دیگر نمی توانم به این رابطه از راه دور ادامه بدهم و باید اعتراف کنم که دراین مدت ده بار به توخیانت کرده ام !!! و می دانم که نه تو و نه من شایسته این وضع نیستیم. من را...
-
انسانیت
جمعه 21 اسفندماه سال 1388 14:51
از همان روزی که دست حضرت قابیل گشت آلوده به خون حضرت هابیل از همان روزی که فرزندان«آدم» زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید آدمیت مرد گرچه آدم زنده بود از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند از همان روزی که با شلاق و خون ، دیوار چین را ساختند آدمیت مرده بود بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب گشت و گشت قرن ها از...
-
دوباره باید شد!
پنجشنبه 20 اسفندماه سال 1388 23:42
نکته،سرنخ... "دست کم" دو دست داریم ... آنها را "دست کم" نگیریم ! "به خاطر" خودت هم که شده ... دیگران را "به خاطر" بسپار. اگر دیگران را "خواستی" ... "خواستنی" هستی. "دوست های خوبی" دارم ... "خوبی ها را دوست" دارم. هرکس "حق دارد"...
-
شعر یک بچه افریقایی که کاندیدای جایزه نوبل ادبی شد.
پنجشنبه 20 اسفندماه سال 1388 23:38
وقتی به دنیا میام،سیاهم ، وقتی بزرگ میشم ، سیاهم وقتی میرم زیر آفتاب ، سیاهم ، وقتی می ترسم ، سیاهم وقتی مریض میشم ، سیاهم ، وقتی می میرم ، هنوزم سیاهم و تو ، آدم سفید ... وقتی به دنیا میای ، صورتی ای ، وقتی بزرگ میشی ، سفیدی وقتی میری زیر آفتاب، قرمزی ، وقتی سردت میشه ، آبی ای وقتی می ترسی ، زردی ، وقتی مریض میشی ،...
-
تقدیر
پنجشنبه 20 اسفندماه سال 1388 22:04
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 باید تورو پیدا کنم شاید هنوزم دیر نیست تو ساده دل کندی ولی تقدیر بی تقصیر نیست دلگیرم از این شهر سرد این کوچه های بی عبور وقتی به من فکر میکنی حس میکنم از راه دور آخر یه شب این گریه ها سوی چشامو میبره عطر تنت از پیرهنی که جاگذاشتی میپره باید تورو پیدا کنم هر روز...
-
مادر- زن
پنجشنبه 20 اسفندماه سال 1388 21:58
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛ پیر می شود و میمیرد... و قرن هاست که او؛ عشق می کارد و کینه درو می کند چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛ گام های شتابزده جوانی برای رفتن و...
-
حرف دل "من"
چهارشنبه 19 اسفندماه سال 1388 01:28
امروز روز بدی بود... از خودم بدم می آد چون یه جاهایی از عقایدم و زیر پا گذاشتم همیشه سعی میکردم بر اساس اصولی که بهش معتقدم عمل کنم اما... امروز اشتباه بزرگی مرتکب شدم که باعث شد از خودم بدم بیاد. خدا رو شکر که تاوان اشتباهم فقط همین احساس بدیه که دارم اما خب دارم له میشم. از خودم متنفرم، هیچ وقت فکر نمیکردم در درون...
-
تولدت مبارک.
سهشنبه 18 اسفندماه سال 1388 22:59
سلام. ایده وب گروهی همیشه تو ذهنم بود تا اینکه امروز بعد از مدت ها مطرحش کردم و اون دو تا هم با اغوش گرم پذیرا شدند امیدوارم بتونیم اینجا بیشتر از قبل با هم در ارتباط باشیم .مثل همیشه دوستتون دارم(نه بابا) پ.ن:امروزبا وجود خوردن ناهار چرب در البیک که چتر اون یکی بودیم تنها چیزی که منو خوشحال کرد تولد وبمون بود.از...
-
اون یکی
سهشنبه 18 اسفندماه سال 1388 22:24
من اون یکی ام از همه کوچیکترم بد جوری هم با وبلاگمون حال کردم.منم ممنون که باهامونید و از این حرفا
-
انسان بودن- نوشته محبوب "من"
سهشنبه 18 اسفندماه سال 1388 22:21
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 خدایا کفر نمی گویم، پریشانم، چه میخواهی تو از جانم؟ ! مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی . خداوندا ! اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی لباس فقر پوشی غرورت را برای تکه نانی به زیر پای نامردان بیاندازی و شب آهسته و خسته تهی دست و زبان بسته به سوی خانه باز...
-
نظر من و اون یکی
سهشنبه 18 اسفندماه سال 1388 22:19
این چند بیت نظر "من" و "اون یکی" یه در مورد اوضاع و احوال روز: Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 از خون جوانان وطن لاله دمیده از ماتم سرو قدشان سرو خمیده در سایه گل بلبل ازین غصه خزیده گل نیز چو من در غمشان جامه دریده چه کجرفتاری ای چرخ چه بد کرداری ای چرخ سر کین داری ای چرخ نه...
-
معرفی این سه نفر
سهشنبه 18 اسفندماه سال 1388 22:14
یه توضیح اجمالی در مورد سه تامون بدم که همه بیکاران عزیزی که مارو میخونن بشناسن و بخونن: ما سه نفر سال 84 بنیان دوستیمونو پی ریزی کردیم. هی آبش دادیم هی آبش دادیم تا الان که درختچهء زیبایی شده(تغذیه اش خوب بود زود درخت شد ). البته این آب دادنا کار آسونی نبودا ولی خوب دیگه تلاش کردیم عرق ریختیم زحمت کشیدیم تا به اینجا...
-
اولین نوشته این سه نفر
سهشنبه 18 اسفندماه سال 1388 21:10
به نام آنکه جمیل است و دوستدار جمال سلام به بیکار عزیزی که داره این نوشته رو میخونه. امروز سه شنبه 18 اسفند 1388 من و اون و اون یکی دوستم بطور ناگهانی تصمیم گرفتیم وبلاگ مشترک دایر کنیم. تصمیمی که خیلی برق آسا به ذهن اون رسید و یهو من و اون یکی رو اغفال کرد، ما هم که سست عنصر قبول کردیم. بنده هم از طرف اون و اون یکی...